سيد محمد نيكانسيد محمد نيكان، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

نيكان هديه خدا

اولين پابوس امام رضا ( ع ) وپنجمين ماهگرد

عزيز دل ما خداروشكر كه اين سعادت را داشتيم كه بريم پابوس امام رضا چهارشنبه بود كه بابايي اومد خونه و تصميم گرفتيم پنج شنبه بريم مشهد يازدهم خرداد ماه بود كه رفتيم به اين سفر زيبا و عزيز من و شما و بابايي رفتيم كه توضيحاتشو با عكسها ميبيني   اينجا تو فرودگاه منتظري كه سوار هواپيما بشي     اينجا تو هواپيما هستي كه البته خيلي اذيت شدي و همش گريه كردي                 اينجا تو هتل جواد منتظريم تا اتاقمون را تحويل بگيريم         السلام عليك يا علي بن موسي الرضا ( اولين زيارتت )  ...
18 خرداد 1396

چهار ماهگي

عزيز دل ما چهار ماهه شد پسر گلم امروز دقيقا چهار ماه از اومدنت ميگذره چهارمين ماهگردت مبارك به همين مناسبت من و بابايي يه كادو كوچولو برات خريديم كه تو عكس ميبيني جونم برات بگه كه ويزيت ماهيانه وزنت هفت و دويست و قدت شصت و شش البته اين ماه واكسن هم داشتي كه خدارو شكر اذيت نشدي از شيرينكاريهات بگم كه ياد گرفتي زبونت را مياري بيرون       [img:photos/file_12441.jpg]         توي اين عكس هم يه كم بيحالي بخاطر واكسن         اينجاهم فرداش كه خداروشكر بهتري و توي خواب مليح ميخندي     ...
15 ارديبهشت 1396

آخر هفته

پنج شنبه تصميم گرفتيم من و شما و بابا و باباجون بريم دوري بزنيم لواسان جمعه هم من و شما و بابا رفتيم كن   اينجا دم رودخانه لواسان هست     اينجا هم رستوران تو كن سولقان     ...
9 ارديبهشت 1396

شيرينكاريهاي قند عسل

عزيز دلم روز به روز داري شيرين تر ميشي و ما گذشت زمان را نميفهميم ديگه آقا شدي و با اسباب بازيهات بازي ميكني و كلي شيرينكاري   اينجا تو خواب نازي بعد حمام     تو اين عكس براي اولين بار غلت زدي         اينجا هم در حال بازي با اسباب بازي با دست خودت اولين بار         بازم بازي         ميخاي شيشه را خودت بگيري         يه كم توپ بازي         وقتي از خواب بيدار ميشي با رو انداز بازي ميكني   ...
1 ارديبهشت 1396

مسافرت عيد و سومين ماهگرد و سيزده به در

دهم عيد بود كه تصميم گرفتيم من و شما و بابايي به همراه مادربزرگ بريم سمت كاشان و قمصر و به ديدن مادر بزرگ بابا و اقوام بريم كه از اتفاق سيزده به در كه سومين ماهگردت بود اونجا بوديم و يه جشن كوچولو گرفتيم مبااركت باشه عزيزم   اينجا تو ماشين كه خواب بودي     تو بغل عليرضا (پسر دايي بابا ) تو كاشان كه دو روز پيششون بوديم         اينجا هم قمصر تو شكوفه ها         اينجا هم سومين ماهگردت كه سيزده به در بود و باروني كه جايي نرفتيم و تو خونه آش خورديم         تو راه برگشت به تهران ...
16 فروردين 1396

آبعلي

هفتم عيد بود كه تصميم گرفتيم با بابايي و شما بريم يه دوري بزنيم و رفتيم سمت آبعلي به طور اتفاقي پيست اسكي هم برف داشت و كلي برف بازي كرديم و دوغ آبعلي و كباب و ......و كلي خستگيمون از مريضي دراومد               آبعلي     ...
10 فروردين 1396

سال نو مبااارك

سال جديد اومد و اميدوارم سال خوبي باشه ولي نوروز امسال براي ما خيلي متفاوت بود چون اولين سالي بود كه كنار ما بودي جونم برات بگه ماماني قبل عيد كلي مريض بود و مزاحم مادربزرگت بوديم و كلي زحمتش داديم از شانس بد شماهم به سرفه افتادي و روز اول عيد بدتر شدي و رفتيم بيمارستان و عكس كه نزديك بود بستري بشي ولي خداروشكر بهتر شدي و برگشتيم خونه خودمون و يه هفته اول عيد استراحت كرديم تا خوب شدي خلاصه بعد از هفته اول عيد تازه من و شما و بابايي شروع به عيد ديدني كرديم اينجا هم آماده شدي و رفتيم خونه باباجون عيد ديدني ايشالا هميشه سلامت باشي گلم           ...
10 فروردين 1396