يه روز زمستوني كه از خواب بيدار شديم ديديم بلهههههه و هورا بالاخره بعد چندسال يه برف حسابي اومد و من سريع بساط كله پاچه را به راه كردم كه شما هم دوست داري و كلي از پنجره خونه بيرون را نگاه ميكردي چون خيلي سرد برد بيرون نبردمت ...
سيزهمن روز از ماه و سيزدماهگيت مبارك عشق مامان كه انقد آقا شدي با اين كت شلوار كوچولوت و به مناسبت سيزدماهگيت رفتيم رستوران نايب و كلي شما شيطوني كردي سر ناهار نوش جونتتت سيزده ماهگيت ...
چون شما بازي با همبازيهات رو خيلي دوست داري رفتم و تو موسسه كودك دوزبانه نيلوفر آبي ثبت نام كردمت و هفته ايي يه روز ميبرمت شماهم خيلي دوست داري و كلي با دوستات بازي ميكني هميشه موفق باشي پسر گلم ...
صبح جمعه كه از خواب بيدار شديم و تصميم گرفتيم يه گردش كوچولو بريم تو سرماي زمستون كه هوا آفتابي بود رفتيم مشا و يه ناهار حسابي زير كرسي خورديم كه خيلي چسبيد ...