نيكان هديه خدا

نه ماه لحظه هاي شيرين ديگه هيچوقت تكرار نميشه نه ماه احساس كردنت تو وجودم تكرار نشدني هست پسر گلم از وقتي وجودت را احساس كردم صميمانه دوستت داشتم تمام اين روزها را بهت فكر كردم و منتظر اومدنت هستم هر بار كه تكون خوردي لذت بردم تمام اين لحظه ها شيرين ترين لحظه ها بود . با تمام شيرينيها و استرس هايي كه براي سالم بودنت تو سونوگرافي ها و آزمايشها داشتم اين روزها تمام شد ولحظه هاي انتظار داره تموم ميشه و شما به زودي به دنيا خواهي آمد

عزيز دلم نيكان جان : اين روزها روزهاي خيلي خوب و دلنشيني هست چون داريم برا آقا گل پسر سيسموني ميخريم بيشتر وقتها من و بابابزرگ ميريم و براي شما خريد ميكنيم بعضي وقتها بابايي هم مياد خلاصه خريدها تمام شد و اتاقت آماده شده كه چندتا از عكسهاشو ميزارم برات                                                                       ...

جونم برات بگه كه براي انتخاب اسمت گزينه هاي زيادي داشتيم تا ماه آخر نميتونستيم تصميم بگيريم كه اسمت را چي بزاريم بالاخره باپيشنهاد من اسم نيكان را انتخاب كرديم و چون شما سيد هستي گفتم بزاريم سيد محمد نيكان در شناسنامه و نيكان صدا كنيم نيكان جان منتظر اومدنت هستيم   ...

سلام قند عسلم از اونجايي كه شما در چند سونو گرافي قبلي پافشاري كردي و جنسيتت را به ما نشون ندادي ولي بالاخره امروز كه رفته بودم سونوگرافي جنسيتت مشخص شد و بلهههه ني ني ما گل پسر قند عسله هوراااا وقتي اومدم خونه و به بابايي گفتم و به همين مناسبت رفتيم شيريني فروشي سولدوش و شيريني خريديم

امروز روز خيلي قشنگي بود چون اولين صداي قلب مهربونت را شنيدم .به گفته خانم دكتر رفتم سونو براي تشگيل قلب واي كه چه روز خوبي بود كه صداي تپش قلبت را شنيدم دقيقا هشت هفته از اومدنت گذشته عشقم   ...

امروز يازدهم ارديبهشت با بابايي رفتيم آزمايشگاه بينش براي آزمايش .هشت صبح رفتيم و به ما گفتن ظهر جواب آزمايش آماده هستش من اومدم خونه و ظهر ديدم بابايي با برگه آزمايش و يه كيك خوشمزه كه عكسشو ميبيني اومد خونه و بلههه جواب آزمايش مثبت هستش و خداوند يه هديه با ارزش به ما داده و اينجا بود كه اولين بودنت را حس كردم عزززززيزم   ...

امروز هشتم ارديبهشت ماه هست و من يه حس عجيب و زيبا دارم چون امروز با بي بي چك متوجه وجود يه فرشته نازنين شدم البته خودم باورم نميشه با تمام ذوق زدگي داشتم چمدانهام را بستم تا به يه شمال دوروزه بريم هنوز باور نداشتم و تو شوك بودم لب دريا كه بودم يه سنگ كوچولو اندازه يه عدس پيدا كردم و ميگفتم خدايا الان فرشته كوچولوي ماهم انقدره !! هنوز مطمعن نبودم و منتظر بودم سريع برگردم تهران تا با آزمايش مطمعن بشم   ...