سيد محمد نيكانسيد محمد نيكان، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

نيكان هديه خدا

غذا خوردن شكمو خاان

بعد از ويزيت پنج ماهگي آقاي دكتر گفت ديگه كم كم ميتونين غذاي كمكي را شروع كنين كه من هم از حريره بادام و فرني و سرلاك شروع كردم تا به سوپ رسيد البته ناگفته نمونه كه شما عاشق بستني هستي اينم يه سري عكسهات درحال خوردن نوش جونت   اينجا خوابيدم كه مامانم فرني آماده كنه     بعد از خواب به به چه فرني خوشمزه ايي         اينجا هم بستني خوردم         بعد بستني تلويزيون ديدن ميچسبه         رفتم تو گهواره ام و خوابيدم غذا خوردن شكمو خااان     ...
28 تير 1396

اولين ماه رمضان

امسال ماه رمضان يه حالي ديگه داره چون شما هستي اين روزها بابايي روزه ميگيره و من براش افطار و سحر آماده ميكنم البته به مناسبت اولين ماه رمضان و اولين عيد فطر باباجون ( باباي مامان ) دوتا كادوي خوشجل خريد كه خيلي دوستشون داري يه استخر توپ براي ماه مبارك و يه ماشين برا عيد فطر كه كلي دوستش داري           ...
4 تير 1396

اولين پابوس امام رضا ( ع ) وپنجمين ماهگرد

عزيز دل ما خداروشكر كه اين سعادت را داشتيم كه بريم پابوس امام رضا چهارشنبه بود كه بابايي اومد خونه و تصميم گرفتيم پنج شنبه بريم مشهد يازدهم خرداد ماه بود كه رفتيم به اين سفر زيبا و عزيز من و شما و بابايي رفتيم كه توضيحاتشو با عكسها ميبيني   اينجا تو فرودگاه منتظري كه سوار هواپيما بشي     اينجا تو هواپيما هستي كه البته خيلي اذيت شدي و همش گريه كردي                 اينجا تو هتل جواد منتظريم تا اتاقمون را تحويل بگيريم         السلام عليك يا علي بن موسي الرضا ( اولين زيارتت )  ...
18 خرداد 1396

چهار ماهگي

عزيز دل ما چهار ماهه شد پسر گلم امروز دقيقا چهار ماه از اومدنت ميگذره چهارمين ماهگردت مبارك به همين مناسبت من و بابايي يه كادو كوچولو برات خريديم كه تو عكس ميبيني جونم برات بگه كه ويزيت ماهيانه وزنت هفت و دويست و قدت شصت و شش البته اين ماه واكسن هم داشتي كه خدارو شكر اذيت نشدي از شيرينكاريهات بگم كه ياد گرفتي زبونت را مياري بيرون       [img:photos/file_12441.jpg]         توي اين عكس هم يه كم بيحالي بخاطر واكسن         اينجاهم فرداش كه خداروشكر بهتري و توي خواب مليح ميخندي     ...
15 ارديبهشت 1396

آخر هفته

پنج شنبه تصميم گرفتيم من و شما و بابا و باباجون بريم دوري بزنيم لواسان جمعه هم من و شما و بابا رفتيم كن   اينجا دم رودخانه لواسان هست     اينجا هم رستوران تو كن سولقان     ...
9 ارديبهشت 1396

شيرينكاريهاي قند عسل

عزيز دلم روز به روز داري شيرين تر ميشي و ما گذشت زمان را نميفهميم ديگه آقا شدي و با اسباب بازيهات بازي ميكني و كلي شيرينكاري   اينجا تو خواب نازي بعد حمام     تو اين عكس براي اولين بار غلت زدي         اينجا هم در حال بازي با اسباب بازي با دست خودت اولين بار         بازم بازي         ميخاي شيشه را خودت بگيري         يه كم توپ بازي         وقتي از خواب بيدار ميشي با رو انداز بازي ميكني   ...
1 ارديبهشت 1396