سيد محمد نيكانسيد محمد نيكان، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

نيكان هديه خدا

ششمين فصل زندگيت

گل پسرم شش ماه از زندگي زيبات را گذروندي و روز به روز شيرينتر ميشي اما ويزيت شش ماهگي كه رفتيم و شما هم واكسن داشتي كه باز كمي اذيت شدي وزن شما هشت و دويست و قد شما هفتاد و يك سانت كه از نمودار بالا رفت   اينجا واكسن زديم و اومديم خونه كه بيحال بودي     فرداش تو راه رفتن به پارك         اينجا هم پارك جنگلي كوهستان         يه كادو كوچولو كه تاب هست از طرف من و بابايي         اينجا هم مشغول خوردن شصت پات هستي     ...
1 مرداد 1396

تولد بابا جونم

گل پسرم من تصميم گرفتم امسال بابايي را برا تولدش سورپرايز كنم و يه تولد قشنگ با شما بگيريم و خداروشكر تولد خوبي شد و مهمونهامون كه پدرجون و بابابزرگ و مادربزرگ و باباسيد و عمو بودن و كلي خوش گذشت البته با كيك خوشمزه از طرف شما                   ...
31 تير 1396

عكسهاي آتليه

تقريبا نزديك شش ماهگيت بود كه تصميم گرفتم ببرمت آتليه بعد از كلي سرچ كردن و تحقيق آتليه سها در شهرك غرب را انتخاب كردم و وقت گرفتم و با كلي لباس كه آماده كرده بوديم با بابايي برديمت و متاسفانه شما تا عمو عكاس را ديدي و شروع به گريه كردي و اصلا همكاري نكردي و از بين اون همه عكس كه شب قبل انتخاب كرده بوديم فقط چندتا تونستيم بگيريم                                   ...
30 تير 1396

غذا خوردن شكمو خاان

بعد از ويزيت پنج ماهگي آقاي دكتر گفت ديگه كم كم ميتونين غذاي كمكي را شروع كنين كه من هم از حريره بادام و فرني و سرلاك شروع كردم تا به سوپ رسيد البته ناگفته نمونه كه شما عاشق بستني هستي اينم يه سري عكسهات درحال خوردن نوش جونت   اينجا خوابيدم كه مامانم فرني آماده كنه     بعد از خواب به به چه فرني خوشمزه ايي         اينجا هم بستني خوردم         بعد بستني تلويزيون ديدن ميچسبه         رفتم تو گهواره ام و خوابيدم غذا خوردن شكمو خااان     ...
28 تير 1396

اولين ماه رمضان

امسال ماه رمضان يه حالي ديگه داره چون شما هستي اين روزها بابايي روزه ميگيره و من براش افطار و سحر آماده ميكنم البته به مناسبت اولين ماه رمضان و اولين عيد فطر باباجون ( باباي مامان ) دوتا كادوي خوشجل خريد كه خيلي دوستشون داري يه استخر توپ براي ماه مبارك و يه ماشين برا عيد فطر كه كلي دوستش داري           ...
4 تير 1396

اولين پابوس امام رضا ( ع ) وپنجمين ماهگرد

عزيز دل ما خداروشكر كه اين سعادت را داشتيم كه بريم پابوس امام رضا چهارشنبه بود كه بابايي اومد خونه و تصميم گرفتيم پنج شنبه بريم مشهد يازدهم خرداد ماه بود كه رفتيم به اين سفر زيبا و عزيز من و شما و بابايي رفتيم كه توضيحاتشو با عكسها ميبيني   اينجا تو فرودگاه منتظري كه سوار هواپيما بشي     اينجا تو هواپيما هستي كه البته خيلي اذيت شدي و همش گريه كردي                 اينجا تو هتل جواد منتظريم تا اتاقمون را تحويل بگيريم         السلام عليك يا علي بن موسي الرضا ( اولين زيارتت )  ...
18 خرداد 1396

چهار ماهگي

عزيز دل ما چهار ماهه شد پسر گلم امروز دقيقا چهار ماه از اومدنت ميگذره چهارمين ماهگردت مبارك به همين مناسبت من و بابايي يه كادو كوچولو برات خريديم كه تو عكس ميبيني جونم برات بگه كه ويزيت ماهيانه وزنت هفت و دويست و قدت شصت و شش البته اين ماه واكسن هم داشتي كه خدارو شكر اذيت نشدي از شيرينكاريهات بگم كه ياد گرفتي زبونت را مياري بيرون       [img:photos/file_12441.jpg]         توي اين عكس هم يه كم بيحالي بخاطر واكسن         اينجاهم فرداش كه خداروشكر بهتري و توي خواب مليح ميخندي     ...
15 ارديبهشت 1396

آخر هفته

پنج شنبه تصميم گرفتيم من و شما و بابا و باباجون بريم دوري بزنيم لواسان جمعه هم من و شما و بابا رفتيم كن   اينجا دم رودخانه لواسان هست     اينجا هم رستوران تو كن سولقان     ...
9 ارديبهشت 1396