سيد محمد نيكانسيد محمد نيكان، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

نيكان هديه خدا

اولين محرم

سلام گل پسر ما امسال محرم براي ما حال و هوايي ديگه داشت چون شما امسال پيش ما بودي گل پسرم پاك ترين لباس شش ماهه حضرت علي اصغر (ع)را به تن شما كرديم و لباس مشگي امام حسين (ع)اميدوارم عزاداريت قبول باشه عشق مامان   اينجا عكس شما با گوسفندي كه هرسال نذري شب تاسوعا ميديم     اينجا هم كنار علامت وايستادي كه بابايي به عشق شما خريد             ...
8 مهر 1396

اولين زيارت شاه عبدالعظيم

چشيدن طعم اولين زيارت خيلي شيرينه مامان انسي يه دفعه تصميم گرفت و ما رو دعوت كرد به زيارت شاه عبدالعظيم كه من و شما و بابايي و مامان انسي و زندايي بابايي باهم يه پنج شنبه رفتيم و ناهار هم باهم بوديم زيارتت قبول عشقم   چون محرم بود بابايي براي شما پرچم مشگي خريد     اينجا هم تو حرم نشستي             ...
4 مهر 1396

سالگرد ازدواج ماماني و بابايي

گل پسرم امروز سه سال از پيمان آسماني من و بابايي ميگذره و در سومين سال زندگي مشترك خداروشكر كه كنار ماهستي به همين مناسبت سه تايي ناهار رفتيم رستوران دارينا كه موسيقي زنده داشت و شما خيلي ذوق ميكردي چون همه جا قرمز رنگ بود   ...
31 شهريور 1396

اولين غدير سيد محمد نيكان

عزيز دلم يكي از افتخارات شما اين هستش كه از سادات هستي واميدوارم هميشه احترام اين حرمت را نگه داري جونم برات بگه اولين عيد غدير ما قمصر بوديم و حال و هوايي ديگه داشت چون تو محله ايي به اسم سادات بوديم كه همگي سيد بودن و كلي حال و هوايي ديگه داشت همه عيد ديدني ميرفتن و عيدي ميگرفتن ماهم اونروز به عيد ديدني رفتيم و شب برگشتيم تهران   فردا شبش هم رفتيم عروسي دوست ماماني كه اولين عروسي بود كه رفتي         ...
29 شهريور 1396

يه مسافرت طولاني و هشت ماهگي

گل پسر مامان اول شهريور بود كه عازم سفر شديم و اونم يه سفر طولاني ٢٠ روزه چون خونمون تعميرات داشت بابايي من و شما را برد قمصر پيش مادربزرگ خونه عزيز شرح سفر را با عكسهاش ببين گل پسرم   اينجا من و پدر جون شمارا حمام كرديم كه با بابايي عصر بريم             توراه مشغول خوردن انگشت پا نزديك قم كه رسيديم يه كن آب بازي                 بعد كه رسيديم يه خواب حسابي و يه چرخي تو حياط خونه عزيز         شبش هم يه آتيش حسابي برا جوجه     &...
28 شهريور 1396

يه جمعه با شيرينكاريهاي گل پسر

گل پسر نازم اين جمعه بر خلاف جمعه هاي ديگه تصميم گرفتين خونه بمونم و٣ تايي تلويزيون ببينيم و استراحت كنيم خيلي روز خوب و جالبي بود مخصوصا با شيرينكاريهاي شما فندق   تو اين عكس آبكش گذاشتي تو سرت و داري با بابايي بازي ميكني     كه خيلي بامزه بود خنديدنهات         حالا با مينيوم بازي ميكني                 با ماشيني كه راديو بود بازي كردي و كلي ذوق كردي         حالا به كمي مطالعه كتاب شعر         اينجا...
1 شهريور 1396

اين جمعه اوشان فشم و لواسان

اين جمعه من و شما و بابايي به همراه پدر جون رفتيم لواسان عصر و شبش هم رفتيم سمت اوشان فشم كه كلي گشتيم و خوش گذشت و شام هم رفتيم رستوران زردبند كه خيلي قديمي هستش از سال ١٣٤٠ و يه قسمتش هم كه پراز موتورهاي قديمي   با پدرجون كنار درياچه     تو رستوران مشغول ديدن دلفينها و آب         شام خوشمزه         سوار آقا شير         عاشق فواره آب         سوار موتور قديمي         در آخر هم خوشحال از يه تفري...
30 مرداد 1396